زمان زیادی را ننوشتم. چراغ این وبلاگ انقدر روشن و خاموش شده است، که مدتها نیمسوز بود. گاهی در یک هفته چندین نوشته منتشر میکردم و گاهی کلمات، ترس از روبهرو شدن با شهر ارواحی را داشتند که خالی از سکنه بود.
اما بدون استثنا هر روز به یک دلیل مهم به وبلاگم سر میزدم. جواب دادن به نظرات وبلاگ!!
احتمالا وبلاگی که آخرین نوشتهاش مربوط به ماهها و سالها پیش است، نباید میزبان مخاطب خاصی باشد و در مرحلهی بعد رنگ حیاتبخش نظرات را به چشم ببیند.
اما اولین پست این وبلاگ با عنوان اندر حکایت سربازی رفتن که شهریور ۱۳۹۵ آن را نوشتم و منتشر کردم، برای اینجا حکم وفادارترین ساکن این شهر مرده را دارد که همواره چراغ خانهاش روشن است و پذیرای مهمان.
امروز ۳۴۷امین نظر را برای این نوشته جواب دادم.
زمانی که این یادداشت را مینوشتم، هیچوقت فکر نمیکردم قرار است هزاران هزار بار دیده شود. فقط نوشتم. بدون آنکه حتی بخواهم آن را برای گوگل بهینه و سئو کنم. به این امید که از گوگل ترافیکی داشته باشم و به کسانی که در شرف سربازی رفتن هستند کمکی کنم.
اما گوگل خوب میفهمد. او هم مشکلات سربازها و بیپشت و پناهیشان را میفهمد. فهمید که این یادداشت و نظرات آن میتواند به خیلی از کسانی که میخواهند به سربازی بروند یا سرباز هستند، کمک میکند. پس کمک کرد این یاددشت در نتایج اول برای جستجوهای مربوط به سربازی نمایش داده شود و ساکن وفادار وبلاگ من بماند.
اگر فقط یک دلیل مهم برای وبلاگنویسی وجود داشته باشد، این است که نوشتههای ما میتوانند برای دیگران کمککننده باشند. در رابطه با هر موضوعی. مهم نیست حتما هزاران نفر یادداشت ما را بخوانند، هر تعداد آدمی که نوشتهی ما به آنها کمک کند کافی است. میدانیم که اوضاع برای آنها فرق کرده است.