هیچوقت فراموش نمیکنم. سال ۹۴ اوایل حضورم در زرینپال، چندین جوان با انگیزهی زیاد، چندین و چندین بار به زرینپال میآمدند و میرفتند. بعد از یکی از همین جلسات، در شرکت صحبتی به میان آمد که این جوانها و جلسات داستانش چیست؟
آنجا بود که برای اولینبار با اسم ابرآروان روبهرو شدم. پیش خودمان میگفتیم اینها دیگر کیستند. با چه امیدی همچین کسبوکاری راهانداختهاند. زرینپال با این همه دَبدبه و کَبکبه با اینها کار کند؟
اما گذشت. روزهایی که ما در زرینپال دچار بحرانهای خاصی بودیم و در تلاش برای رشد و توسعه بودیم، ابرآروان به آرامی و درست، مسیر خودش را ادامه میداد. من این توسعه و بزرگ شدن ابرآروان را به چشم خودم میدیدم.
میدیدم که روزهای اول کجا بودند و الان در چه نقطهای فراتر و جلوتر از روزهای اولشان قرار دارند. میدیدم که در همین مسیر، ما در زرینپال کجا ایستاده بودیم و حالا، فقط چند قدم جلوتر از آن روزها قرار داریم.
بعد از گذشت این سالها، دیشب که به سوار ابرهای ۹۸ رفتم، میدانستم قرار است در لحظه لحظه رویداد از همهی اتفاقات آن لذت ببرم.
وقتی که خوب باشید، توقع و انتظارات از شما بالا میرود. سوارابرها ۹۷ عالی بود. اما این را خوب میدانستم که ابرآروان در سوار ابرهای ۹۸ هم تمام انتظارات را برآورده میکند.
انگار این تیم دوستداشتنی خوب میداند چطور در هر چیزی عالی باشد. من فکر میکنم اینها بَلد راههای خوبی هستند. تک تکشان.
اگر از من بپرسید در طول سال حق شرکت در یک رویداد را دارم، بلادرنگ سوار ابرها را انتخاب میکنم. با اینکه میدانم از مباحث فنیای که در آن صحبت میشود چیزی سر در نمیآورم.
دمتون گرم دوستان ابرآروانی.
پینوشت: دیشب به هیچ عنوان گوشیم رو بیرون نیاوردم تا از لحظه لحظه رویداد لذت ببرم. نه استوریای، نه توییتی و نه عکسی. خیلی لذتبخش بود. یه وقتهایی لازمه آدم به دور از این چیزا فقط لذت ببره از لحظهها. عکسهای این یادداشت رو هم از عکسهای دوستان دیگه تو توییتر برداشتم.
دیدگاهتان را بنویسید