آدم تاریخخوانی نیستم (متاسفانه)، اما با همین دانش و اطلاعات اندکی که دارم و میدانم شما هم میدانید، در طول زندگی بشر اتفاقات و بحرانهای زیادی وجود داشته است.
از خشکسالی و قحطی گرفته تا بیماریهای واگیردار مثل وبا و سل و هزاران اتفاق دیگر که باعث از بین رفتن هزاران هزار انسان شده است.
این روزها درست در قرن ۲۱، ویروسی به نام کرونا به طرز عجیبی در حال رشد و همهگیر شدن است. شنیدهها از گذشته و دیدهها از تصویرهای چنین اتفاقاتی در فیلمها و داستانها، برای همه ترسناک است.
من حال و هوای شهر را میبینم. حال و هوای مردم، صحبتهایشان، ترسهایشان، همه و همه برای من عجیب و دور از ذهن بود، اما انگار حقیقت دارد.
لحظه به لحظهی رمان و داستان کوری برای من در حال تداعی شدن است. شیوع یک بیماری واگیردار، شروع قرنطینه بیماران، همهگیر شدن بیماری و در آخر، سلام گفتن به پایان زندگی.
این روزها همهجا صحبت از کرونا است. طبیعی است، اما احساس میکنم انسان قرن ۲۱، به خاطر دسترسی به امکانات زیاد، دوست دارد هر چیزی را فراتر از آن چیزی که هست، نشان دهد. یا اینکه این حجم زیاد از محتوا درباره یک موضوع، به من این حس را منتقل میکند.
من فکر میکنم انسان قرن ۲۱ به همین دلایل، بیشترین استرس و ترس را در زندگیاش تحمل میکند.
من شک ندارم کاسهای زیر نیم کاسه است. کرونا شروع یک بازی مرگبار از سوی صاحبان قدرت در زمین است. احساس میکنم همهی ما منتظریم تا یک ابرقهرمان دنیا را نجات دهد. این دنیا واقعا نیاز به یک ابرقهرمان دارد.
از سرنوشت پیش رو چیزی نمیدانم. شفاف و روشن نیست. چیزی که دیده میشود سیاهی و تاریکی است. اما امیدوارم در پس این تاریکی، روزنهای از روشنایی پیدا شود.
دیدگاهتان را بنویسید