یادم میاد ۹ یا ۱۰ سالم بود، ابتدایی بودم؛ مثل هر پسربچهای عاشق فوتبال بودم و با تمام وجود از تیم مورد علاقم دفاع میکردم. وقتی میباخت ناراحت بودم و موقع پیروزیهاش سر از پا نمیشناختم، وقتی در مقابل تیم رقیبش بازی داشت و از قضا دوست و همکلاسیم طرفدار همون تیم رقیب بود، چقدر میزدیم تو سر و کلهی همدیگه؛ چه شبهایی رو بیدار موندم و غُر زدنهای پدر و مادرم رو که بچه برو بخواب فردا صبح باید بری مدرسه رو به جون خریدم تا بشینم و ببینم بازی تیم محبوبم رو، بشینم ببینم بازی تیم محبوبم رو که چجوری با هنرنمایی بازیکن محبوبم، تیمهای مقابلش رو یکی یکی له میکنه و میره جلو.
میره جلو و روزی میرسه که بعد از قهرمانی بهش میگن باید بری به یه لیگ پایینتر! تو هم تو دلت سقوط میکنی ولی امید داری به روزای خوبی که خواهد رسید اما نه به این زودیها. یک سال رو بدون حاشیه و بدون کل کل کردن با دوستات سپری میکنی چون تیم محبوب تو داره با یه سری تیم که اسمی ازشون تاحالا نشنیدی بازی میکنه و تو اخبار ورزشی منتظری یه خبری از تیم محبوبت بشنوی ولی نمیشنوی! چون تو یه لیگ پایینتر داره بازی میکنه.
تو بزرگتر میشی و کمی عاقلتر و گرفتارتر، دیگه از سر و کله زدن دوری میکنی ولی عمیقتر از تیم محبوبت طرفداری میکنی؛ طرفداری از تیمی که دوباره داره به روزای خوبش برمیگرده و با همهی بالا و پایینهاش و کمی و کاستیهاش، وقتی دیگه کسی مدعی حسابش نمیکنه، میرسه به فینال لیگ قهرمانان اروپا و تو، تو دلت سعود و غرور رو حس میکنی.
تولد ۱۱۹ سالگیت مبارک تیم محبوب من 🙂
پینوشت: امروز بهترین روز دنیاست! تولدت مبارک باشگاه محبوب ما.
دیدگاهتان را بنویسید