تا جایی که به یاد دارم، از آخرین مرتبهای که به مناسبت روز وبلاگستان فارسی و گرامیداشت این روز، از سوی وبلاگنویسان و فعالین وب فارسی یک حرکت جمعی صورت گرفت، زمان زیادی میگذرد. فکر میکنم ۴-۵ سال پیش بود که به همت داوود مظفری و رسانه پارسیش، با تعدادی از وبلاگنویسان و فعالین وب فارسی مصاحبههای تصویریای تهیه شد که همگی در وبسایتی به نام روز وبلاگستان فارسی منتشر شد.
خوب یادم است که چقدر با ذوق و هیجان تک به تک مصاحبهها را دانلود کردم و با دقت دیدم و نکته برداشتم. از سالار کابلی بگیر تا جادی و حورا وکیلی، فرانک مجیدی و خیلی از دوستان دیگر. همه و همه برای منی که خودم را یک دونپایهی وبلاگنویسی میدانستم، حکم ستارگان دنیای وبلاگستانی را داشتند که احتمالا باید هر کدام یک ستاره روی پیادهرو مشاهیر وبلاگستان فارسی میداشتند.
بدون شک تحت تاثیر صحبتهایی که در مصاحبهها شنیده بودم، سعی کردم بهتر و قویتر از قبل وبلاگنویسی را جدی بگیرم و در این مسیرِ بدون مقصد، به جادهی خاکی نزنم. حتی خاطرم است که صدای داوود مظفری را هنگام سوال پرسیدن از دوستان، از ویدیو جدا کردم و از دیدگاه خودم به آنها جواب دادم و در قالب یک پادکست منتشرش کردم.
در ذهن خام و جوان خودم این رویا را میپروراندم که من هم با این تصمیم و جدیت در وبلاگنویسی، میتوانم از مرحلهی دونپایگی در وبلاگنویسی به مقام تاثیرگذاری برسم و احتمالا در گرامیداشت سالهای بعد روز وبلاگستان فارسی میتوانم، در کنار بزرگان این حوزه جایی داشته باشم.
من تلاشم را کردم، حتی سعی کردم دایره ارتباطاتم را با دوستانی که در این حوزه دستی بر آتش داشتند هم گسترش بدهم. اما گویا دیگر مثل گذشته دل و دماغی برای گرامیداشت روز وبلاگستان فارسی برای کسی نمانده بود. انگار نه انگار هر سال ۱۶ شهریور ماه که میرسید، هیچکس حتی یادش هم نبود این روز لعنتی، روز وبلاگستان فارسی است.

من اما راه خودم را ادامه دادم، دیگر کاری نداشتم وبلاگنویسی و وبلاگستان فارسی با وجود شبکههای اجتماعی هنوز زنده است یا مرده، نوشتههایم خوانده میشود یا نه، من فقط یک چیز را خوب میدانستم، اینکه نوشتن حق مادرزادی من است؛ پس نوشتم، کم و زیاد، با برنامهریزی و بدون برنامهریزی، خوب و بد، دیر و زود، اما هرجور که بود نگذاشتم چراغ این وبلاگِ وبلاگنویس دونپایه خاموش شود.
امسال به همت علی آجودانیان عزیز، پلتفرم دوستداشتنی ویرگول و صد البته همراهی نیما شفیعزاده همیشه فعال و عزیز، موجی ایجاد شد تا به بهانهی روز وبلاگستان فارسی، دوستان وبلاگنویس از گذشته تا امروز خود همراه با وبلاگستان فارسی را شرح دهند و از خاطرات و تجربیاتشان بگویند و انگیزهای شوند برای دیگر وبلاگنویسان و کسانی که فکر میکنند عمر وبلاگها به سر آمده است.
من هم تقریبا در سالهای ۸۵-۸۶، زمانی که یک نوجوان ۱۵-۱۶ ساله بودم پایم به فضای وبلاگستان فارسی باز شد و غرقِ در این دنیا تا به امروز، همواره به عنوان یک حاشیهنشین دوستدار وبلاگستان فارسی و وبلاگنویسی به حیات خودم ادامه میدهم.
به جای نوشتن از سرگذشت خودم در دنیای وبلاگستان فارسی، شما را به خواندن یادداشتی که در سال ۱۳۹۳ برای وبلاگ دوستداشتنی لذت وبلاگنویسی با عنوان از یک وبلاگ موسیقی تا یک وبلاگ حقوقی نوشتم، دعوت میکنم. این یادداشت با تمام ناپختگیها و ایرادات نگارشی و دستور زبانی، برای خود من به شدت ارزشمند است و امیدوارم برای شما هم جذاب باشد.
همچنین پیشنهاد میکنم سری به صفحه کمپین ویرگول برای روز وبلاگستان فارسی بزنید و از خواندن یادداشتها و تجربیات دوستان وبلاگنویسم نهایت لذت را ببرید. دوستانی که خود من شخصا از قدیمالایام خوانندهی وبلاگهایشان بودم، مثل میلاد اسلامیزاد عزیز، رضا شکراللهی یا همان وبلاگ خوابگرد تاسیس ۱۳۸۱، سمانه نصیحتکن، علیرضا مجیدی یا همان یکپزشک الهامبخش، علی نعمتی شهاب یا همان وبلاگ گزارهها دوستداشتنی و در آخر نسرینا رضایی عزیز.
چرا باید وبلاگنویس باشیم؟
اینکه چرا باید وبلاگنویس باشیم، پاسخهای فراوانی دارد که احتمالا میتوانیم با یک سرچ ساده در گوگل به دلایل متعدد این موضوع پی ببریم.
اما من برای خودم فقط یک دلیل روشن دارم، هر محتوایی که توسط من روی وبلاگم منتشر میشود، حکم میراث من را دارد. امیراحمد ادیبی یکی از دوستان و همکاران عزیز من در زرینپال، هر روز این جملهی جذاب را تکرار میکرد: My content is my legacy.
عبارتِ محتوای من، میراث من است زمانی برای من به واقعیت تبدیل شد و به آن ایمان آوردم که با وجود گذشت سه سال از انتشار یادداشتی تحت عنوان اندر حکایت سربازی رفتن که در آن از تجربیات دوران سربازیام نوشتم، تقریبا هر روز در بخش نظرات وبلاگم شاهد کامنتها و نظرات دوستانی هستم که این یادداشت و گفتگوهای بخش نظرات زیر این پست، راهنما و کمکحالشان بوده و هست.
این موضوع نه تنها در رابطه با یادداشت سربازی من، بلکه در رابطه با دیگر تجربههایی که در وبلاگم از آنها نوشتهام نیز صدق میکند. بنابراین جدای از هزاران دلیل برای وبلاگنویسی، جدای از پادشاه بودن یا نبودن محتوا، اگر دنبال یک دلیل برای وبلاگنویسی باشم، برای من همین کافیست که محتوا، میراث من است.
وبلاگنویسی شرط و شروطی دارد
هدفمندترین و نتیجهبخشترین دوران وبلاگنویسی من بر میگردد به زمانی که در وبلاگ حقوق برای زندگی مینوشتم. وبلاگی که یک دانشجوی حقوق سعی میکرد مباحث سخت حقوقی را با بیان ساده در آن منتشر کند.
بعد از آن بنا به دلایل مختلف یک وبلاگ شخصی با نام خودم در سرویس بلاگ بیان راهاندازی کردم و در آن مینوشتم، اما نه به صورت منظم و هدفمند، کاملا به صورت دلی و از سر علاقه به ماندن در فضای وبلاگستان فارسی، چرا که با وجود شبکههای اجتماعی با تمام زرق و برقشان، وبلاگستان برای من خانه اول و آخرم بود.
از سرویس بلاگ بیان به وردپرس اسبابکشی کردم، به خانهی فعلی؛ اما متاسفانه همان روال بینظم بودن در نوشتن را ادامه دادم. این بینظمی هیچ دلیلی نداشت جز تنبلی کردن و بهانهجویی، هر دلیلی هم که اندکی به منطق میل داشت، در آخر چهرهی واقعیاش عیان میشد و توجیهی بیش نبود.
وقتی دو سه هفته پیش مصطفی لامعی عزیز یادداشتی با عنوان بلاگرها به پا خیزید و دوباره بنویسید را منتشر کرد و از وبلاگنویسان دعوت کرد تا دوباره موتور وبلاگهایشان را روشن کنند و بنویسند، یک حس درونی قلقلکم میداد تا دوباره به صورت منظم و برنامهریزی شده شروع به وبلاگنویسی کنم.
قطعا وبلاگنویسی آسان نیست، شرط و شروطی دارد، نظم در نوشتن میخواهد، تعهد در نوشتن میخواهد، برنامهریزی میخواهد. من هم سعی کردم تا این حس درونی در من فروکش نکرده است، برای شروع دوبارهی وبلاگنویسی، مقدماتی را بچینم و تلاش کنم به صورت منظم یادداشتهایی را در وبلاگم منتشر کنم.
احتمالا دعوت به دوباره وبلاگنویسی کردن، برای پایانبندی این یادداشت گزینه بدی نباشد، اما میخواهم به جای دعوت به وبلاگنویسی، ابتدا از خودم و بعد از شما عزیزان این درخواست را داشته باشم تا اگر از محتوای وب فارسی و وبلاگستان فارسی استفاده میکنیم، حتما در آنها مشارکت داشته باشیم و با نظرات خودمان به کاملتر شدن نوشتهها کمک کنیم. قطعا این نظرات علاوهبر انگیزه دادن به نویسندگان، آنها را برای نوشتن مطالب جدید و معتبرتر، متعهدتر و حساستر خواهد کرد.
من خودم شخصا خوانندهی خاموش خیلی از وبلاگهای وبلاگستان فارسی هستم، اما سعی میکنم از امروز مشارکت بیشتر و بهتری داشته باشم و نتیجهاش هرچند اندک، باعث توسعهی وبلاگستان فارسی و وبلاگها باشد.
در انتها پیشنهاد میکنم یادداشت دو دوست وبلاگی قدیمی خودم را که به مناسبت روز وبلاگستان فارسی منتشر کردهاند، مطالعه کنید.
۱۷ بازخورد
نوشتارت برای من قابل احترام هست. اول به خاطر اینکه بهانهای شد تا دوباره به وبلاگ یه دوست خوب قدیمی سر بزنم و دوم به خاطر اینکه دیدگاهت رو نسبت به این موضوع دوست دارم. البته این رو هم باید یادآور بشم که این صرفا محتوا نیست که اهمیت داره، بلکه خالق محتوا هست که در درجه اول اهمیت قرار میگیره. وبلاگها ابزاری برای پل زدن به طرز فکر و نگرشهای صاحب وبلاگ هست، درست مثل کتابها که وسیلهای برای آشنا شدن با دیدگاههای نویسندههاست. دست آخر، این نویسندهها و تولید کنندههای محتوا هستن که باید توی ذهن باقی بمونن، تفکری که این روزها کمتر بهش توجه میشه.
ممنون از اینکه من رو دوست خودت میدونی و نکته دیگه اینکه: بیشتر بنویس 🙂
بهراد جان تو جز اون افرادی هستی که هر زمان انتهای نوشتهای نظری ثبت میکنی، بلاشک اون نوشته رو کاملتر میکنی با نظر خودت.
خیلی خوشحالم که با نظراتت یادداشتهای من رو هم کاملتر میکنی و بهشون اعتبار میدی. قطعا با نظرت موافقم. وبلاگستان فارسی برای من با داشتن دوستانی مثل تو هویت داره و تعریف شده. نکتهی آخرت هم به روی چشم. خیلی مخلصیم 🙂
اولین روزهای این دامین و اومدنت به وردپرس رو یادمه
چه خوب که هنوز مینویسی…
سلام مهدی عزیز
چقدر الان هیجانزدهام از دیدن کامنتت، یه زمانی وبلاگ دوربرگردون خانهی امن همهی ما بود. تا مدتها به این خونه سر میزدم و بعدترها دیگه خبری ازش نشد. اما الان میم صاد همون حس و حال رو داره و دمت گرم که همیشه یه خونه امن تو وبلاگستان برای ماها داری.
واقعا خوشحال شدن از دیدن نظرت و لطف کردی.
خیلی مخلصیم مهدی جان 🙂
تنها دلیلی که وبلاگهای گذشتهم رو پاک نکردم به همین دلیله، وقتی یک توییت مینویسم هیچ حس تعهدی بهش ندارم ولی وقتی یک پست وبلاگی مینویسم هرچقدر هم نظرم بعدا دربارش عوض بشه نگهش میدارم چون اون یک روزی بخشی از تفکرات و عقیدههای من بوده. شاید خودت بهتر توصیفش کرده باشی : «محتوای من، میراث من است.»
نوشتهت مایه دلگرمی من بود که بعد از مدتها تونستم لحن محمد دوستداشتنی رو بخونم و از تکتک لحظههاش لذت ببرم. بعد از پستی که مصطفی لامعی گذاشت سعی کردم چندتا نوشته برای وبلاگم بنویسم و دوباره برگردم به نوشتن ولی دوباره دلسرد شدم. الان که میبینم تو هم انگیزهت بیشتر شده شاید دوباره شروع کنم به نوشتن؛ اینبار متداوم تر 🙂
قطعا یکی از بهترین دوران زندگیم، همون بازهی زمانیای هست که با دوستان خوبی مثل تو غرق در دنیای وبلاگنویسی بودم آرش جان. چقدر از دیدن کامنتت خوشحال شدم. تو همیشه به من لطف داری رفیق.
راستش منم دارم سعی میکنم دوباره نوشتن رو از سر بگیرم. برنامهریزی کردم حداقل هفتهای یه مطلب بنویسم و منتشر کنم. فکر میکنم اگه هر روز هم یه پاراگراف بنویسم، آخر هفته یه مطلب خوب برای انتشار دارم. قطعا اگه تو هم شروع به نوشتن دوباره عالیه 🙂
بازم ممنون آرش عزیز
سال ۹۴ برای وبلاگم دامنه گرفتم، هی نوشتم و هی پاک کردم / الانم بلاگ ندارم و روی پروژه جدیدم wpqa.ir دارم کار میکنم، اما نمیدونم چرا بعد از خوندن مطلبت یه هاست گرفتم و دامنه بلاگ رو بهش وصل کردم / دوباره میخوام بنویسم… ممنون
سلام محمد جان
منم خودم اوایل زمان وبلاگنویسیم دچار این موضوع بودم و این مسیری که تو هم در اون قرار داشتی، برای منم وچود داشته. اما بعد از همهی آزمون و خطاها و تجربهها رسیدم به این خونه و وبلاگ که سعی میکنم با نوشتن لذت ببرم و دنبال هدفهای دیگه نباشم.
خیلی خوشحالکننده بود برام وقتی با خوندن این یادداشت همچین کاری کردی و قطعا این وبلاگ جای بهتری هست نسبت به همهی وبلاگهای قبلی.
آدرسش رو هم برام بفرست که بخونمت حتما.
خیلی مخلصیم 🙂
ممنونم: mohammad9574.ir
با افتخار به لیست فیدخوانم اضافه شد محمد جان، ممنون از تو
خیلی خوبه که مینویسید و این میراث رو حفظ میکنید. قلمتان جاودان
ممنونم خانم نصیحتکن عزیز، خیلی خوشحال شدم از دیدن نظرتون، ممنون از لطف و محبتتون 🙂
اول اینکه خیلی خوشحالم که دوباره توانستم بیام و مطالب وبلاگت رو بخوانم
بزار یه چیزی که تازه یاد گرفتم رو بگم
«نوشتن کمک میکنه ثروتهای درونی ما آشکار بشه»
حالا اینکه این نقل قول از کیه و از کجا این مطلب رو یاد گرفتم بماند دربارهاش چیزی نمیگم.چون این یک رازه.
اما بزار یه چیزه دیگه هم بگم
از وبلاگ نویسی لذت میبرم چون خیلی ساده و بدون تکلف میتوانم درباره چیزهایی که دوست دارم بنویسم حتی درباره چیزهایی که دوست ندارم هم میتوانم بنویسم.میتوانم درباره لحظههای خوب و لحظههای بدی که داشتم بنویسم میتوانم احساس غم و شادی خودم را هم با دیگران به اشتراک بگذارم بدون اینکه فرد خاصی باشم یا عنوانی داشته باشم.به نظر شما همه اینها که گفتم معرکه نیست؟ شما چیز بیشتری از این میخواهید؟
با وجود گذشت این همه زمان از اون روزهای خوب وبلاگنویسی شما و به اشتراک گذاشتن نظراتمون در وبلاگهای همدیگه، هنوزم وقتی با اسم شما شاهد یه نظر جدید تو وبلاگ هستم، حس عجیب و دوستداشتنیای رو برام داره جناب میرزایی عزیز. واقعا و از صمیم قلب خوشحال شدم از دیدن نظرتون 🙂
این روحیه رو که اگه چیزی یاد میگیرم رو با دیگران هم به اشتراک بزاریم از خود شما یاد گرفتم. شما حتی تو نظرتون هم سعی میکنید این موضوع رو پیش ببرید و نیاز ندارید حتما برای یاد دادن موضوعات جدید مطلبی اختصاصی برای اون بنویسید و واقعا دمتون گرم.
واقعا چیز بیشتر و بالاتری از این نیست و من خودم شخصا برام همهس اینها کافیه. در کنار اینکه از خودم میتونم میراثی هم به جا بزارم.
جناب میرزایی عزیز امیدوارم هرجا هستید حالتون خوب باشه و سلامت
من که لذت بردم و خیلی خوشحال شدم از دیدن نظرتون
خیلی مخلصیم 🙂