همیشه یکی از مهمترین جذابیتهای عید نوروز برای من، دیدن فیلمهای جذاب و مثلاً روزِ سینمای جهان بود. وقتی دَم عید تیزر فیلمها رو میدیدم قند تو دلم آب میشد و برنامهریزی میکردم که فلان تاریخ و ساعت حتماً خونه باشم و دیدن اون فیلم رو از دست ندم که اگه این اتفاق بیافته باید کلی صبر کنم تا دوباره تلویزیون اون فیلم رو نشون بده.
اما حالا که تمام فیلمهای خوب و بد جهان، قدیم و جدید، عاشقانه و اکشن، همه و همه رو تو هاردم دارم و هر لحظه که بخوام میشینم و نگاهشون میکنم، فیلمهای عید نوروز دیگه برام جذابیتی ندارن.
خالهبازیها و عید دیدنیهای حوصله سر بر عید نوروز وقتی بچه بودیم آرزوم بود هیچوقت تموم نمیشدن. عیدی گرفتنها، با پسرعمه و دخترعمهها بازی کردنها، آتیش سوزوندنها، دلدرد گرفتنها از شدت خوردن آجیل و شیرینی، لباس نو پوشیدنها و مواظب بودن واسه کثیف نشدنشون، ناراحتیهای وقت خداحافظی و خیلی چیزای دیگه همهاش جذاب بود نه حوصله سر بر.
چند روز از اینور عید و چند روز از اونور عید مدرسه نرفتن هم که جای خود، لذتی که تو این مورد بود تو هیچی نبود 🙂 از خود تعطیلات عید وسط مدرسهها هم بیشتر حال میداد، حالا اما از شدت حوصله سر بری میگم ای کاش زودتر برم سرکارم!
برنامههای تلویزیونی عید نوروز بهترین و خندهدارترین برنامههای تلویزیون بودن برامون، مسابقههای عجیب و غریب با اجرای محمد حسینی یادش بخیر؛ ولی دیگه الآن نمیشه با وجود مسابقهها و برنامههای جذاب شبکههای بِلاد کفر برنامههای تلویزیونی عید نوروز رو بهترین و خندهدارترین محسوب کرد و فقط برامون حکم لودهبازی رو داره.
برای سیزدهبهدر کلی ذوق داشتیم، کلی بازی میکردیم، کلی ماجراجویی میکردیم، کلی اتفاقای خوب که برای غروبش غصهدار میشدیم، میدونستیم خداحافظی از همدیگه یعنی خداحافظی از همهی این اتفاقات خوب عید نوروز، اما حالا ترجیح میدیم روز سیزدهبهدر هوا بارونی باشه تا بیرون نریم و بدون صف بریم دستشویی!
همه چیز تو بچگی شیرین و جذابه، بزرگ که میشیم همه چی رنگ عوض میکنه، حتی خودمون!
یهوقتهایی خوبه تو هر سنی که هستیم بچه باشیم.
ولی با همهی این اوصاف فکر میکنم بزرگترین جذابیت عید نوروز برای بزرگترها، نداشتن تکلیف عید و پیکشادی هست، همین و بس :))
سالتون پر از اتفاقای بزرگ به وسعت قلب بچهها 🙂
واقعا همینه! به قول رپر معروف : زندگی بچگیش خوبه 🙂
ولی انصافا پست قشنگی بود محمد، حس خوبی به آدم داد ولی وقتی گفتی غروب سیزده اشک توی چشام جمع شد و اصلا نتونستم بقیه پست رو بخونم، اصلا نابودم کرد این قسمت نوشتت :دی
موفق و پیروز باشی، ایشالا خوشی مثل پیپی کفتر بریزه رو سرت :دی
پ.ن : نمیدونم چرا دیگه نمی تونم درست تبریک بگم، تبریک عید نوروز رو که یادته ؟ 😀
نظر لطفتت هست آرش جانم 🙂
با این تبریک گفتنات :)) ولی همیشه دمت گرمه و یادت در قلبمه با آرزوی بهترینا 🙂
سلام. واقعا خیلی مطلب جالب و زیبایی بود.
واقعا چرا دیگه هیچ انگیزه و شرو و شوقی واسه عید نداریم. واقعاخاطرات بچگیمون خیلی چیز عجیب وباحالی بود.
واینکه اون جمله که گفتین غروب سیزده بدر ،،واقعا دلم گرفت و بچگیام یادم افتاد. یادش بخیر….
سلام کامیار عزیز
راستش منم هیچ جوابی براش ندارم و فقط خاطرات کودکی رو یادآوری میکنم برای خودم و شاید حسرب بخورم برای اون دوران.
خیلی زود همه میگذره همه چیز، خیلی زود…
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین