خداحافظ اتاق؛ با این عبارت مطالعهی کتاب اتاق رو به پایان رسوندم و حالا کتاب رو روی میز میگذارم و دستانم را به سمت کیبورد میبرم برای نوشتن از اتاقی که باعث شد با خوندن و دیدنش برای چند لحظه خیره بمونم و به این فکر کنم که ممکنه همهی ما برای خودمون دنیایی رو متصور باشیم که میتونه حکم همون اتاق رو برامون داشته باشه.
پارسال وقتی با توجه به همون خلاصه داستان جذاب فیلم اتاق، این فیلم رو دانلود کردم و دیدم، چند روزی همش تو فکر بودم که آخه مگه میشه همچین اتفاقاتی تو دنیای امروز بیوفته، اونم نه مثل فیلم بلکه بدتر از اون!
رمان اتاق نوشتهی خانم اما داناهیو داستان یک پسر پنج ساله به اسم جک است که همراه با مادرش در یک اتاق ۱۰ متری محبوس هستن و جک فکر میکنه دنیا همین اتاق است و هر چیزی غیر از این اتاق غیرواقعیِ و فقط در تلویزیون هست. مثلاً وقتی مادرش شروع میکنه به گفتن واقعیتها جک میگه اونا که تو اینجا (یعنی اتاق) جا نمیشن!
داناهیو این داستان رو با تاثیرپذیری از ماجرای پسر پنج سالهای به اسم فیلیکس در پرونده فریتس نوشته، پروندهای که دربارهی مردی اتریشی است که دخترش رو به مدت ۲۴ سال تو یه اتاق حبس کرد و از اون صاحب هفت فرزند شد! برای همین بود که چند روزی همش تو فکر بودم و با خودم میگفتم آخه مگه میشه همچین اتفاقاتی تو دنیای امروز بیوفته، اونم نه مثل فیلم بلکه بدتر از اون!
بعد از دیدن فیلم، رفتم و کتاب اتاق رو هم تهیه کردم و شروع کردم به خوندن. با همهی تلخیهاش به اندازهی فیلم برام جذاب بود.
دیدن یا مطالعهی این رمان رو پیشنهاد میکنم. این کتاب دربارهی خیلی موضوعات آدم رو به فکر فرو میبره و باعث میشه جور دیگهای به خیلی چیزا نگاه کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید