معرفی کتاب؛ پیگیر اخبار نباشید.

عادل فردوسی‌پور در مقدمه این کتاب حرف جالبی گفته است: «شاید در نگاه اول عجیب باشد، آدمی اهل رسانه کتابی را ترجمه کند که توصیه‌اش را ساده و محکم در عنوان خود جای داده: پی‌گیر اخبار نباشید!»

برای من نیز که پیشه‌ام گره خورده با دنیای اخبار، خواندن این کتاب عجیب بود، اما بسیار کمک‌کننده بود. من قبل از خواندن این کتاب خیلی سعی می‌کردم در پیگیری اخبار کنترل شده رفتار کنم. و حالا بعد از خواندن آن متوجه شدم چه لطف بزرگی در حق خودم کردم. خیلی دوست دارم نظرات دوستانی که کتاب را خوانده‌اند و مثل من مشغول به کار روابط عمومی هستند، درباره این کتاب و دیدگاه‌های نویسنده‌اش بدانم. اگر هم این کتاب را نخوانده‌اند پیشنهاد می‌کنم حتما در فرصتی مناسب آن را مطالعه کنند.

رولف دوبلی (Rolf Dobelli) نویسنده این کتاب در سال ۱۹۶۶ در سوئیس به دنیا آمد و یکی از نویسندگان و کارآفرینان مطرح سوئیسی است. در ایران دو کتاب «هنر خوب زندگی کردن» و «هنر شفاف اندیشیدن» از این نویسنده بسیار مطرح و پر طرفدار شده است.

راستش را بخواهید در چند وقت اخیر، همه ما اخبار منفی زیادی شنیده‌ایم و قطعا خواهیم شنید؛ البته متاسفانه. از ماجرای غم‌انگیز متروپل تا همین هفته‌ اخیر، واژگونی قطار مشهد به یزد و یا ماجرای گشت ارشاد در پارک پردیسان. این اخبار فقط به چند وقت اخیر محدود نیست. چرا که همه ما در کشوری حادثه‌خیز زندگی می‌کنیم! چه حوادث طبیعی و چه حوادث غیرطبیعی که به دست پشت میز نشین‌ها رقم می‌خورد. اگر زاویه دیدمان را وسیع‌تر کنیم، خواهیم دید که این موضوع در جهان نیز صادق است. در تمام کشورهای جهان و به نسبت‌های مختلف، هر روز شاهد اخبار مختلف هستیم.

اما آیا این رویارویی هر روزه ما با اخبار، تاثیری بر ما ندارد؟ این کتاب پاسخ به همین سوال است. از دیدگاه نویسنده اخبار برای ذهن مانند شکر است. برای بدن اشتها‌آور، بسیار زود هضم و بی‌نهایت زیان‌آور است. اخبار بر خلاف کتاب‌ها و مقالات تفصیلی و دقیق، ما را اشباع نمی‌کند. می توانیم هر تعداد خبر که دوست داریم ببلعیم اما این کار فرقی با خوردن مشتی آب نبات نخواهد داشت. درست مثل شکر، الکل، فست‌فود و سیگار که عوارض جانبی‌شان تنها با گذر زمان آشکار خواهد شد.

رولف دوبلی معتقد است اگر از همین امروز تصمیم بگیرید پیگیر اخبار نباشید، به شما قول می‌دهد که دچار بی‌خبری محض نخواهید شد. چرا که اگر اتفاق واقعا مهمی رخ بدهد، از طریق دوستان و خانواده یا کسانی که با آنها روزانه در ارتباط و هم‌صحبت هستیم، در جریان قرار خواهیم گرفت. حتی این موضوع می‌تواند برای ما آغازگر صحبت با دیگران باشد. کافیست از آنها بپرسیم «چه خبر؟ آیا اتفاق مهمی تو این روزها داشتیم؟» این بی‌خبری نه تنها ضرر ندارد، بلکه می‌تواند فرصت‌هایی را برای ما فراهم کند تا جایگزین زمان‌هایی کنیم که درگیر پیگیری اخبار بوده‌ایم.

در بخشی از کتاب آمده که در یازدهم نوامبر ۱۹۹۳ اولین مرورگر اینترنت رونمایی شد که شاید پس از بمب اتم و کشف آنتی‌بیوتیک‌ها، مهم‌ترین اختراع قرن بیستم به شمار رود. اما می‌دانید اسم آن مرورگر چه بود؟ موزاییک (Mosaic). اگر جواب این سوال را نمی‌دانستید، بهانه خوبی دارید، چرا که این مرورگر، راهی به اخبار پیدا نکرد. می‌دانید آن روز گزارش‌های خبری تلویزیون آلمان چه بودند؟ اصلاح ساز و کار تامین بودجه احزاب. دیدار نخست وزیر اسراییل با بیل کلینتون. شکستن شانه پاپ. نکته ماجرا این است که نه خبرنگاران و نه دنبال‌کنندگان اخبار، شناخت چندانی از موضوعات با اهمیت ندارند. به نظر می‌رسد رابطه میان اهمیت یک موضوع و توجه رسانه‌ای معکوس باشد. هرچه هیاهو در اخبار بیشتر باشد، اهمیت آن رویداد کم‌تر است. معمولا اخبار کم اهمیت هستند اما مهم جا زده می‌شوند.

اصولا خبرهای بد با اهمیت‌تر و بیشتر از خبرهای خوب تلقی و نشر می‌شوند. ناراحتی ناشی از اُفت ده درصدی ارزش سهام، دو برابر رضایتی است که با رشد ده درصدی ارزش سهام به ما دست می‌دهد. ضعف ما در برابر اخبار منفی حاصل القای رسانه‌های خبری نیست. آن‌ها صرفا به شکلی ماهرانه، از آن بهره‌ می‌برند و جریانی از گزارش‌های تکان‌دهنده را که مختص مغزهای نگران ما تنظیم شده‌اند، به سوی ما روانه می‌کنند. مغز ما به شدت نیازمند داستان‌هایی است که هرچه سریع‌تر و ساده‌تر با عقل جور در بیایند. این‌که با واقعیت مطابقت دارد یا نه، اهمیتی ندارد.

اثر منفی بزرگی که پیگیری اخبار بر روی ما دارد این است که اخبار ما را منفعل می‌کند. از نظر دوبلی گزارش‌های خبری عمدتا به مسائلی می‌پردازند که تغییرشان از توان ما خارج است. تروریست‌ها در جایی بمب منفجر کرده‌اند، آتش‌فشانی در ایسلند فوران کرده است، قحطی در صحرای آفریقا جان صدهزار نفر را گرفت، رییس جمهور آمریکا توییت احمقانه‌ای منتشر کرد، شرکت اپل جک هدفون را از مدل‌های جدیدش حذف کرد، برد پیت در حال جدا شدن از آنجلینا جولی است و خبرهای دیگری از این دست. هیچ یک از اینها تحت اختیار ما نیستند. به ندرت پیش می‌آید چیزی در خبرها بشنویم که قادر به تغییرش باشیم. فهرست بلند و روزانه چیزهایی که نمی‌توانیم تغییرشان دهیم، ما را منفعل می‌کند.

اخبار ما را آنچنان فرسوده می‌کند که به موجوداتی منفی‌نگر و درمانده تبدیل می‌شویم. البته که دوست داریم کمک کنیم. البته که دلمان می‌خواهد وارد عمل شویم و دنیا را ذره‌ای هم که شده بهتر کنیم. اما ما محکوم هستیم به نظاره این فجایع بنشینیم، بدون اینکه هیچ کاری برای متوقف کردن‌شان از دست‌مان ساخته باشد. وقتی مغز ما با اطلاعاتی مواجه می‌شود که امکان تاثیرگذاری روی‌شان را نداریم، به تدریج خود را در نقش قربانی می‌بینیم. انگیزه‌مان برای دست به کار شدن تحلیل می‌رود. بی‌تفاوت و منفعل می‌شویم. اصطلاح علمی این پدیده، درماندگی آموخته شده است.

راهکار رهایی از این انفعال و هوشمندانه‌ترین کاری که در این کتاب پیشنهاد می‌شود، قطع کامل جریان ورودی است. کاری که برای اکثر ما بسیار دشوار خواهد بود. از همه مخرب‌تر این که درماندگی آموخته شده ما را تنها در قبال محتوای خبرها بی‌تفاوت نمی‌کند. خیر. درماندگی آموخته شده به هر عرصه‌ای از زندگی ما نیز نفوذ خواهد کرد. به محض این که اخبار ما را به موجوداتی منفعل تبدیل کند، با خانواده و شغل‌مان هم با بی‌تفاوتی رفتار می‌کنیم. درست در همان زمینه‌هایی که از امکان اثرگذاری برخوردار هستیم.

اگر این کتاب را خوانده‌اید،‌ خیلی خوشحال می‌شوم دیدگاه شما درباره نظرات نویسنده درباره اخبار بدانم. من همسو با این دیدگاه هستم. چرا که اثرگذاری منفی آن و رهایی از این اثرات با کنترل پیگیری اخبار را تجربه کرده‌ام.

نویسنده: رولف دوبلی

نشر چشمه

ترجمه عادل فردوسی‌پور

خرید کتاب از دیجی‌کالا

نظر شما تکمیل‌کننده این یادداشت است، بازخورتان چیست؟

پابرجا با ♥ برای ایجاد آگاهی و تغییر.