دیگه نمیخوام ببینمت. باشه یه لحظه وایسا بزار این رد شه! سکوت. منظورش از این، من بودم. اولینباری نبود که این خطاب میشدم. حقم داشتن، نه اسمی ازم میدونستن و نه قرار بود اصلا یه سرباز اون موقع شب از روی اون پل عابر پیاده رد بشه. ولی من دیگه عادت کردم؛ به اینکه هر… ادامه خواندن پل عابر پیاده