از روزی که تصمیم گرفتم به دوران سلطنت چربیهای اضافه در بدنم پایان بدهم، سالها میگذرد. شروعِ تحرکات بدنیام نیز از همان روزها آغاز شد. تا قبل از آن، علاقهای به تحرک داشتن در من وجود نداشت. همان پیادهروی تا رسیدن به ایستگاه مترو یا اتوبوس و سوار تاکسی شدن، برای من کافی بود. حالا با گذشت بیش از ۱۰ سال از آن روزها وقتی خودم را در سن ۳۲ سالگی در حال دویدن میبینم، دچار سردرگمی میشوم، آیا من همان آدم هستم؟ قطعا نه.
تقریبا ۴ ماه پیش بود که تصمیم گرفتم دویدن را تجربه کنم. دویدن را جایگزین ورزش در خانه کنم. ورزشی که این اواخر به بهانههای مختلف نادیده میگرفتم. یک روز به دلیل دیر آمدن، یک روز به دلیل خستگی، یک روز به دلیل مهمانی و از این یک روزهایی که تمام نمیشد. برای اینکه پروژه دویدن با این یک روزها شروع نشده، پایان یابد، تصمیم گرفتم صبحها قبل از آماده شدن برای رفتن به محل کار، زودتر بیدار بشوم و بدوم. بین ساعت ۵ تا ۶ صبح.
از روزی که این تصمیم را گرفتم، کفش و لباس مناسب دویدن خریدم، کتاب هاروکی موراکامی به اسم «وقتی از دو حرف میزنم از چه حرف میزنم» را خریدم و خواندم، ویدیوهای آموزش دویدن در یوتیوب دیدم، مستند دو ماراتن مهراد هیدن را دیدم، ساعت را برای ۵:۳۰ صبح تنظیم کردم، با اشتیاقِ دویدن صبحگاهی خوابیدم و اپلیکیشن Nike Run Club را نصب کردم، ۱۰ روز طول کشید تا اولین تجربه دویدن را برای خودم بسازم.
من ۱۰ روز با خودم جنگیدم تا این کار را انجام دهم. هر روز با چندین مانع ذهنی جنگیدم و شکست خوردم. اما روز دهم وقتی که از خواب بیدار شدم، هر یک از این موانع را بررسی کردم. برای هر کدام، منطق و پاسخی دست و پا کردم و خودم را در حال دویدن دیدم.
پروژه دویدن را روزانه چیده بودم. اما در طول این چند ماه هیچ چند روز متوالی نبوده که من روزانه دویده باشم. یکی از دلایل مهمی که نمیتوانستم این کار را شروع کنم، همین انتظار زیادی بود که برای خودم ساخته بودم. تقریبا فقط آخر هفته را میدویدم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک روز در میان بدوم. کار کرد. و حالا چند روزی است که هر روز میدوم.
برای من دویدن علاوهبر مزیتهای سلامتمحور، فرصت خلوت درونی میدهد. تصورش را بکنید، یک نفر تنها در مسیر پیادهروی یا دویدن، نهایتا یک هدفون به گوش، همین. این فرصت بزرگی است برای خلوت کردن با درون خودمان. به قول جولیا کامرون در کتاب راه هنرمند، ملاقات با هنرمند درون. دویدن به شما فرصت ملاقات با هنرمند درون میدهد. فرصتی برای فکر کردن، مرور کردن، آیندهنگری، همدلی کردن، تابآوری و لذت بردن ایجاد میکند.
امروز برای روز سوم متوالی دویدم. اما پاهایم سخت یاری میدادند. انگار تا امروز تفریحکنان میدویدم. اما برای دویدن روزانه داستان کمی فرق میکند. انگار وارد لیگ دیگری شدهام. اما چون دلیل و چرایی آن را میدانم، محرک درونی من، این ضعف بدنی را پوشش میدهد. مانند سیستم توربو برای ماشینهایی که توان موتوری کمتری دارند.
تجربه این چند ماه دویدن برای من فرصت یادگیری داشت. همچنان هم دارد. اینکه بتوانم جسم و ذهنم را برای رسیدن به رضایت درونی، همسو کنم، یا اصطلاحا Align کنم.
من فکر میکنم سختترین قسمت این ماجرا، سختترین قدم برای آغاز تغییر، در اینجا به صورت اختصاصی برای آغاز کردن به دویدن، قانع کردن ذهنمان نسب به چرایی دویدن است. من چرا باید بدوم. من چرا باید هر روز به خودم سختی بدهم، صبح از خواب شیرینم بزنم و بدوم؟ من چه نیازی به تغییر کردن دارم؟ بدوم که چه بشود؟
هر زمان برای این پرسشها جواب منطقی و قانع کننده برای ذهنمان داشته باشیم، میتوانیم خودمان را در حال دویدن ببینیم. رویاپردازی کنیم. خودمان را در حال دویدن ببینیم، نتیجه دویدنها را ببینیم. اشتیاق داشته باشیم. از ظرف اراده خرج کنیم و عمل کنیم. این همان فرمولی است که جواب میدهد. نه تنها برای دویدن، بلکه برای انجام هر کاری و هر تغییری.
۲ بازخورد
# درباره دویدن و محمد عباسیفرد
محمد عزیز؛ انگار که انسانهای هم شکل، بدون آنکه بدونند هم دیگه رو پیدا میکنند. از ماجرای وبلاگنویسی که نقطه مشترک من و تو بود تا دویدن، باورت نمیشود که چقدر با دیدن این پست خوشحال شدم که دست از هر کاری که بود کشیدم و فقط خواندم و لذت بردم.
دویدن برای من هم دقیقا مثل تو یک احساس رهایی را ایجاد میکند، تقریبا از بهمن ۱۴۰۰ بود که جرقهی دویدن در ذهن من خورد و شروع کردم به صورت غیر حرفهای وارد دنیای دویدن شدم و تا اواخر تابستان ۱۴۰۱ نزدیک به ۲۰۰ کیلومتر دویدم. اما دوباره متوقف شدم؛ برای من خوزستانی دویدن در هوای سرد مثل ریختن چای روی پوست بچهست به شدت زجرآور و غیرقابل تحمل!
اما این بار از اردیبهشت ۱۴۰۲ که شروع کردم جدیتر بودم، طبق استراوا ۳۵ بار دویدم، بیشتر از ۲۰۰ کیلومتر دویدم و برای زمستان سخت هم آماده شدم. دویدن راه نجات من از حال کثافت زمستانهای سرد بوده و است.
کتاب هوراکی موراکامی که اشاره کردی مثل یک جرقه برای شروع کردن دوبارهی من بود، هر وقت که احساس خوبی ندارم و چند وقتی نمیدووم (۲ هفتهای بود بخاطر یک برنامه کوهنوردی سنگین و در پی مصدومیت آن ندویده بودم) چند صفحه از کتاب را ورق میزنم و تمام، فردا صبح را با دو شروع میکنم.
از اینها که بگذریم، ۲ نکتهی دوستانه برای اینکه ورزش را کنار نگذاری میگویم و سرت را بیشتر درد نمیآورم.
۱. به دویدن یا هر ورزش دیگری مثل یک تفریح نگاه کن، اهداف چه بلند مدت چه کوتاه مدت منجرب به ایجاد عادت نمیشوند و این باعث میشود که آنچه که درحال انجام آن هستی را با لذت انجام ندهی، از عدد، رقم، شمارش و… بیرون بیا و فقط لذت ببر، این اولین مرحلهی موفقیت در ورزش است. طبق استانداردهای ورزش در امریکا تنها ۳ ساعت ورزش در هفته برای سلامتی انسان کافیست فکر نمیکنم جز بهانه دلیل دیگری برای از دست دادن این وقت باشد چون بسیار نسبت به زمان در اختیار تو در هفته کمتر است پس این ۳ ساعت را بیخیال اهداف و وزن و رقم و کیلومتر بشو و فقط بدو، برای حس و حالش.
۲. اگر بعد از مدتی (بیشتر از ۱ ماه) پیشرفتت متوقف شد و سرعتت یا مدتی که میتوانستی بدویی کم شد اصلا نگران نشو، من دلیل ادامه ندادنم در تابستان ۱۴۰۱ همین بود، تنها راه این است که کمی برنامهی ورزشیت را متحول کنی، دویدن روی شیب، دویدن روی خاک، دویدن در کوه، دویدن در سطح صاف و به چالش کشیدن خود و بدنت.
۲.۱. صبح دویدن به شدت جذاب است، اما اگر morning person نیستی کنارش بزار، من هم نبودم و نیستم بعضی وقتها صبح ها میدووم ولی زمان بخشیدن به کارها همون بهونه ست. حتی اگر اخر شب داخل کوچه ۲۵ دقیقه دویدی، کار خودت رو کردی.
consistency is the key.
خوشحال میشم اگر قراری بزاریم تا یک گپ و گفت خوب داشته باشیم :دی
آرش جان بیصبرانه مشتاق دیدار حضوری با تو هستم و گفتگویی که بدون شک سراسر لذت خواهد بود. چقدر خوب نوشتی و خیلی ازت ممنونم برای نوشتن از تجربه دویدن تو این مدت. برای من یادگیرنده بود و قطعا برای خوانندگان این یادداشت میتونه کمککننده باشه. نکاتی که گفتی رو تجربه کردم و به خاطر همین کاملا باهات موافقم. تنوع در مسیر دویدن، زمان دویدن، خارج شدن از چارچوب عددها، واقعا ممنونم ازت و کیف کردم از خوندن نظرت.
هفته پیش قرار بود ببینمت که متاسفانه برای من مسئلهای پیش اومد، حتما هماهنگ میشیم مجدد، خیلی مخلصیم.