محمد عباسی‌فرد

یک وبلاگ‌نویس.

بیست و پنج

۲۵ آبان ۱۳۹۴ بود که من وارد ۲۵ سالگی شدم و توی دفترم یه متنی نوشتم. حالا بعد از گذشت تقریبا یک سال امروز چشمم خورد به اون نوشته و فکر کردم بنویسم و تو وبلاگم پستش کنم بهتر باشه. دقایقی‌ست که بیست و چهار را تمام و کمال گذرانده و وارد بیست و پنج…

۲۵ آبان ۱۳۹۴ بود که من وارد ۲۵ سالگی شدم و توی دفترم یه متنی نوشتم. حالا بعد از گذشت تقریبا یک سال امروز چشمم خورد به اون نوشته و فکر کردم بنویسم و تو وبلاگم پستش کنم بهتر باشه.

دقایقی‌ست که بیست و چهار را تمام و کمال گذرانده و وارد بیست و پنج سالگی شده‌ام. احتمالاً بیست و پنج سالگی و بیست و پنجمین روز از ماهی که در آن قدم به این دنیای خوب و بد گذاشتم، با هم قرابت معنایی دارند!
احتمالاً ورود به عدد بیست و پنج در سن و سال باید برای من فرقی با دیگر عدد‌های سنم داشته باشد.

البته این به معنای آن نیست که اگر کسی در هفتمین روز از ماه‌های دوازده‌گانه‌ی یک سال به دنیا آمده است، باید در سن هفت سالگی حسی متفاوت داشته باشد. یا شاید کسی در سن سی و پنج سالگی به این حس برسد و دریغا که یک ماه سی الی سی و یک روز است!

آن‌ها که بیست و پنج سالگی را گذرانده‌اند که هیچ، اما به آنها که بیست و پنج سالگی را هنوز تجربه نکرده‌اند می‌گویم، هیچ فرقی ندارد! چرا؟

چون تجربه‌های آدم‌ها در عدد سن‌شان با هم مشترک نیست. کودکی که در خردسالی کار می‌کند با جوانی که تازه در بیست و اَندی سال وارد بازار کار می‌شود تجربه‌هایشان از زندگی در سنین مختلف فرق می‌کند.

چون تجربه‌ی پسری مثل من که در سن بیست و یک سالگی ازدواج کرده با جوانی که در بیست و یک سالگی سیگار می‌کشد و از سختی‌های خیالی خود می‌نالد، فرق می‌کند.

سن هرکس با توجه به شرایط زندگی‌اش برای او یک تجربه‌ی منحصر به فرد است و هر سن برای هرکس یک طعمی دارد، جدای از آنکه همه‌ی آدم‌ها با هر سنی در پیری و جوانی با هم نقطه‌ی اشتراک دارند.

شاید بیست و پنج سالگی برای من شروع یک تغییر باشد یا هر چیزی که برای دیگری شاید فرق چندانی با سال قبل یا بعدش نداشته باشد.
پایان.

در

یک پاسخ به “بیست و پنج”

  1. […] بیست و پنج | محمد عباسی‌فرد […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *