از هفتهها قبل چهارشنبه ۱۶ شهریور ماه ملکه ذهنم شده بود. منتظر بودم تا چهارشنبه ساعت ۹:۳۰ شب برسد و به تماشای رویداد اپل برای معرفی آیفون ۱۴ بنشینم. تاریخ ۱۶ شهریور را همه جا میدیدم، در پوستر پوشش زنده رویداد توسط رسانهها، در متن خبرهای تکنولوژی و حتی در تقویم گوگلی که هر روز جلسات روزانهام را در آنجا میبینم و مدیریت میکنم.
همه چیز عادی بود تا اینکه فردای روز ۱۶ شهریور وقتی توییترم را از طریق لپتاپ چک کردم، دیدم سلمان جریری عزیز یکی از توییتهای من را که سالها قبل از یادداشت «محتوا، میراث من است» و به مناسبت روز وبلاگستان فارسی و با هشتگ این روز منتشر کرده بودم را لایک کرده است.
فکر میکردم لحظهای که شخصیت یک فیلم خشکش میزند و بیحرکت میماند، فقط مخصوص فیلمهاست، اما در لحظه دیدن نوتیفیکیشن لایک سلمان جریری عزیز برای چند لحظه خشکم زده بود. انگار دنیا روی سرم خراب شده بود. انگار فراموشی این روز، نابخشودنیترین خطا دنیا بود که من مرتکب آن شده بودم.
دروغ چرا، دیدن لایک توییتها تصویر غمانگیز و دردناکی از لحظه ثبت آنها توسط سلمان جریری عزیز در ذهنم ساخت. اینکه در روز پاسداشت وبلاگ و وبلاگنویسی به عنوان پدیدآورنده چنین جریان و دستاورد انقلابگونهای در ایران، کلمه وبلاگ را در توییتر جستجو کنی تا ببینی آیا هنوز هم از این روز حرفی زده میشود یا نه، و به لایک کردن حرفهای زده شده در سالهای دورتر بپردازی.
با وجود سرعت نور گونهٔ تغییرات در فضای تکنولوژی و اینترنت، سلطهٔ شبکههای اجتماعی و ارتباطی هفت رنگ، دلربایی محتواهای تصویری و ویدیویی در کنار سرزمین عجایبی به اسم استریمینگ، اما هنوز برای من نوشتن در وبلاگ و وبلاگنویسی باعث میشود در درون خودم احساس هیجان و ذوقزدگی سالهای ابتدایی وبلاگستان فارسی را تجربه کنم.
احمقانه به نظر میرسد که به جای سوار شدن در قطار سریعالسیر با مقصدی نامشخص اما دلفریب، سوار بر قطار دیزلی، مقصد به مقصد تلاش میکنم از سرعت سرسامآور زندگی کم کنم تا بفهمم در اطراف من چه میگذرد و چه چیز در حال رخ دادن است.
زنده باد وبلاگ برای من و تمام کسانی که هنوز عاشقانه وبلاگنویسی میکنند یک عبارت ساده و سمبلیک نیست. در این عبارت زندگی جریان دارد. ۱۶ شهریور روز وبلاگستان فارسی مبارک.
یک بازخورد