راستش تو این سالها که وبلاگنویسی کردم شاید این اولینباری باشه که دارم یه بازی وبلاگی رو تجربه میکنم؛ البته اگه کولهپشتی رو بازی وبلاگی حساب نکنیم و خودمون، خودمون رو تو این بازی دعوت کنیم ؛)
چون معمولاً تو بازیهای وبلاگی وبلاگنویسا همدیگرو به شرکت در بازی دعوت میکنن ولی وقتی این بازی رو تو وبلاگ یکپزشک دیدم خیلی برام جذاب بود و دوست داشتم من هم بازی باشم و چه خوب که دکتر مجیدی همه رو به انجام این بازی دعوت کرده بود.
شاید نوشتن ۱۰۰ دلخوشی کوچک زندگی نیاز به زمان و فکر داشته باشه و من هم سعی میکنم تا ۵۰ تا بنویسم و به مرور این پست رو کامل کنم، ضمن اینکه قوانین ساده و نتایج مثبتی که دکتر مجیدی برای این بازی اینجا نوشتن رو هم حتما بخونید.
خُب قبل از هر چیز بگم قطعاً زندگی همهی ما دلخوشیهای کوچیکی داره که اگه بهشون توجه کنیم زندگیمون قشنگتر میشه، مثل دلخوشیهای کوچک من ؛)
۱. استشمام بویی که من رو ببره به سالها پیش، مثلاً کودکی.
۲. خواب بعد از ظهری که صبحش زود پا شدم.
۳. دیدن اتفاقی یک دوست قدیمی بعد از سالها.
۴. رفتن به بام محک و از بالا شهر رو دیدن.
۵. بوی نم خاک وقتی بارون میزنه.
۶. بوی قرمهسبزیای که تو کوچه راه افتاده، من رو میبره به بچگی وقتی میرفتیم خونه مامانبزرگ. این بو تو کوچهها به آدم حس زندگی میده.
۷. بوسیدن پیشونی همسرم تو شلوغی اطرافم.
۸. پیدا کردن یک موضوع خوب برای نوشتن.
۹. دیدن عبارت ۱ دیدگاه جدید واسه نوشتههام.
۱۰. انتشار آلبوم و آهنگ خوانندهی مورد علاقهام، اگه هم خیلی یهویی و اتفاقی باشه که دیگه هیچی.
۱۱. خریدن لباس مورد علاقهام که از پوشیدنش لذت ببرم.
۱۲. هدیه دادن و هدیه گرفتن لبخند به دیگران و از دیگران.
۱۳. شنیدن پیشرفت و موفقیت دوستان و اطرافیانم.
۱۴. موضوعی که هیچجوره نمیتونم دربارهاش چیزی بنویسم و سرانجام به بهترین شکل ممکن بنویسمش.
۱۵. انتشار نوشتهای که فکر میکردم خوب نشده ولی میبینم تو سایتهای مهم دیگه منتشر شده.
۱۶. موهام رو بهتر از هفته قبل کوتاه کنم و مدل بدم؛ آخه من موهام رو خودم کوتاه میکنم و مدل میدم.
۱۷. دیدن خوشحالی دیگران.
۱۸. توی مترو یا اتوبوس جام رو به یه بزرگتر دادن.
۱۹. خوندن وبلاگهای خودمونی و صمیمی که شاید معروف و پرخواننده نباشن.
۲۰. دیدن پیروزی تیم محبوبم یوونتوس و شیرینتر از اون صبح پا شی ببینی بازی دیشب رو که تو نتونستی ببینی و خوابیدی رو برده.
۲۱. دیدن عکسهای جدید از محسن چاوشی.
۲۲. خوندن کتابهای خوب.
۲۳. دورهمیهای خانوادگی و بازی کردن دور هم به یاد گذشته که بچه بودیم و بازی میکردیم.
۲۴. دیدن آلبوم عکسهای قدیمی.
۲۵. دیدن پستهای همسرم که من رو تگ کرده و واسه من نوشته.
۲۶. کادو دادن به دیگران.
۲۷. صبح پا شم و ببینم هنوز وقت هست واسه خوابیدن.
۲۸. با بوی نون تازه از خواب بیدار بشم.
۲۹. وقتی یه راننده توقف میکنه تا من از خیابون رد بشم.
۳۰. تو بازی فیفا همه رو ببرم.
۳۱. بارون، خیابونگردی، شیشه خیس ماشین و آهنگ.
۳۲. دیدن آدمهایی که قبلاً فقط عکسا و پیجهاشون رو دیده بودم و فکر نمیکردم یه روز از نزدیک باهاشون آشنا بشم.
۳۳. دیدن از نزدیک هنرمندایی که طرفدارشونم و دوسشون دارم.
۳۴. مرتب کردن شلوغپلوغیهای دور و برم.
۳۵. دیدن فیلمی که بعد از تموم شدنش مدتها تو فکرم مرورش کنم.
۳۶. دیدن فیلمهایی که خیلی سال پیشم دیدم و با دیدن دوبارهاش برم به اون سالها و مرور خاطراتش.
۳۷. شنیدن آهنگهایی که من رو پرت کنه به چند سال قبل.
۳۸. مرور خاطرات وقتی خودم تنهام یا با دیگرانی که باهاشون خاطرات مشترک دارم.
۳۹. دیده شدن.
۴۰. شنیدن تعریف دیگران از من و کارهام.
۴۱. پیدا کردن یه چیزی که از قبل تو کولهام بوده و من ازش بیخبر بودم.
۴۲. تو فوتبال گل نخوردن و سوتی ندادن. آخه تو فوتبال دروازهبانم.
۴۳. آخر شب قبل خواب ورزش کردن روزانه و کم خوردن غذا رو با ماژیک سبز تیک بزنم نه اینکه با ماژیک قرمز علامت ضربدر.
۴۴. تو پادگان بگن این هفته پست ندارم.
۴۵. متوجه نشدن گذر زمان از شدت خوشحالی.
۴۶. حساب باز کردن دیگران رو من.
۴۷. تشویق شدن توسط دیگران.
۴۸. دیدن اساماس واریز شدن حقوق.
۴۹. طرح و اجرای ایدهای که باعث دیده شدن و رشد زرینپال بشه.
۵۰. به جای رفتن به یه رستوران شیک با همسرم بریم دو تا فلافل بزنیم.
ادامه داره…
پاسخ دادن به دلخوشی های کوچیک – اخبار لغو پاسخ