محمد عباسی‌فرد

یک وبلاگ‌نویس.

معرفی کتاب؛ استیو جابز غلط کرد با تو

امروز صبح که از خواب بیدار شدم، می‌دانستم که باید شب را به نوشتن درباره کتابی بپردازم که دیروز آخرین صفحه‌اش را خوانده بودم. هر روز ورودم به خانه را با دیدن همسرم جشن می‌گیرم. پر انرژی‌تر و مثبت‌تر از او سراغ ندارم. دوش گرفتم. شام خوردیم. گپ زدیم. و حالا نوبت آن بود که…

امروز صبح که از خواب بیدار شدم، می‌دانستم که باید شب را به نوشتن درباره کتابی بپردازم که دیروز آخرین صفحه‌اش را خوانده بودم. هر روز ورودم به خانه را با دیدن همسرم جشن می‌گیرم. پر انرژی‌تر و مثبت‌تر از او سراغ ندارم. دوش گرفتم. شام خوردیم. گپ زدیم. و حالا نوبت آن بود که بر تن لخت تصمیم صبح‌گاهی‌ام، جامه عمل بپوشانم. چایی‌ساز آب را جوشاند. لیوان چای داغ، آماده بود تا همسفر من در نوشتن شود. اما دستی که من را در نوشتن یاری می‌دهد، لیوان چای را ریخت.

هر روز کارهای ساده‌ای انجام می‌دهیم که اگر خلاف اتفاق هر روز پیش آید، می‌تواند از یک اتفاق بزرگ، شوکه کننده‌تر باشد. مثل چای ریختن و چای ریختن. همین اتفاق ساده رشته افکارم را به در و دیوار کوبید. پیش خودم گفتم اگر تن لخت تصمیم صبح‌گاهی‌ام، یک روز دیگر هم بدون جامه باشد، به جایی بر نمی‌خورد. اما نوشتن از همین اتفاق ساده، کمک کرد ذهنم را جمع‌وجور کنم و معرفی کتاب استیو جابز غلط کرد با تو را همین حالا بنویسم.

اولین‌بار در لینکدین پستی درباره معرفی این کتاب دیدم. نظرم جلب شد. کتابی که به نقل از خود نویسنده، خاطرات یک کپی‌رایتر دون‌پایه از اکوسیستم استارتاپی ایران است. برای منی که دستی بر کپی‌رایتینگ دارم و در این اکوسیستم زیست می‌کنم، همین یک خط آشنایی با کتاب، برای خریدن و خواندن‌اش کافی بود.

قبل از اینکه شروع کنم به خواندن کتاب، آن را ورق زدم. بر خلاف اکثر کتاب‌ها، غیر از کلمات و حروف، تصاویر جذابی دیدم که به شدت برای من هیجان‌انگیز بود. از این جهت با کتابی خالی از تصویرسازی طرف نیستید و همین تصاویر، به تحلیل بهتر و کنجکاوی بیشتر در نوشته‌های نگارنده کتاب، کمک می‌کند.

اگر شما هم فعال در کسب‌وکارهای آنلاین و استارتاپی باشید، با مرور فهرست و موضوعات، احساس نمی‌کنید که قرار است یک کتاب با عناوین عجیب و غریب بخوانید، بلکه مشتاق می‌شوید که بدانید نویسنده کتاب، چه گفته است و چقدر با تجربیات شما اشتراک دارد.

برای من خواندن این کتاب، یادآور تجربیات و خاطرات مشترک زیادی بود. انگار که در حال خواندن دفتر خاطرات خودم بودم.

از متن کتاب:

سال‌ها پیش، مدتی در یکی از ادارات کوچک شمیرانات کار می‌کردم. یک آپارتمان نقلی با آبدارخانه و سرویس بهداشتی کوچک. آبدارچی روی دیوار سرویس بهداشتی یک کاغذ آچهار چسبانده بود «سیفون را بکشید!» پیام‌ها در اداره سنتی شش نفره‌مان همین قدر کوتاه و خشک بودند، اما در اکوسیستم شما وارد دست‌شویی‌هایی می‌شوید که کاغذ چسب‌دارشان می‌گوید شما زیباترین‌اید. اما بعدها سرویس بهداشتی هم مانند خیلی چیزهای دیگر قربانی رشد و توسعه و اُپن‌آفیس شد. در دستشویی اُپن‌آفیس جدید شرکت، خبری از محصولات بهداشتی و متن‌های آگاهی‌بخش درباره دوست داشتن بدن‌مان نبود. بیشتر وقت‌ها پشت در دست‌شویی گیر می‌کردیم. تا می‌خواستی جاگیر شوی، یکی از پشت در، دستگیره را می‌چرخاند و خلوت آدم را به هم می‌زد. کم کم کاغذهای پرینتی جدید سرویس بهداشتی از راه رسیدند. «وقتی علامت قفل افقیه، یعنی سرویس بهداشتی خالیه و وقتی خط قفل عمودیه، یعنی توالت پره. پس دستگیره رو نچرخون همکار عزیز!» جنبش فرهنگ‌سازی برای استفاده از توالت فرنگی آغاز شد. «لطفا توالت فرنگی رو خیس نکنید یا اگر کردید، با دستمال خشکش کنید!» تا اینکه به پیغام مینیمال و دستوری همیشگی رسیدیم. «لطفا سیفون را بکشید!» و بالاخره همه با توسعه یافتگی اُپن‌آفیس کنار آمدیم.

قیمت روی جلد کتاب ۳۲ هزار تومان است و توسط نشر اطراف به چاپ دوم رسیده است. پیشنهاد می‌کنم کتاب استیو جابز غلط کرد با تو به قلم خانم آزاده رحیمی را تهیه و مطالعه کنید.

در

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *