زمانی که ۷ سالم بود و رفتم مدرسه، با کمی حس ذوق و ترس؛ با خودم میگفتم اووووو کی تموم میشه پس این درس خوندنا و راحت شدن از شر کتاب و امتحان و معلم.
۱۲ سالم شد و رفتم مقطع راهنمایی، با کمی حس بزرگ شدن؛ اما انگار همون آش بود و همون کاسه، فرق چندانی نداشت و همون جملهی همیشگی، کی تموم میشه.
۱۵ سالم شد و رفتم دبیرستان، با کمی حس بیتفاوتی؛ بیتفاوتی نسبت به مسیری که همه دارن طی میکنن پس تو هم باید طی کنی و برسی به غول مرحله آخر یعنی کنکور. البته تو اینکه پس کی تموم میشه این داستان، تفاوتی وجود نداشت و انگار توی ذهنمون دانشگاه شروع یک زندگی جذاب و دروازهای رو به بهشت نقاشی شده بود.
خب دانشگاه هم با همهی تفاوتهاش انگار حرفی واسه گفتن نداشت و فقط ۴ سال همدیگرو نگاه کردیم بدون اینکه بهم بگیم از اینکه در کنار همیم احساس خوشحالی و خوشبختی میکنیم، اما میدونم هر روز این جمله رو ته دلمون زمزمه میکردیم که پس کی تموم میشه!
البته دانشگاه بنده خدا این لطف رو در حقمون داره و زمان رسیدن به یه غول بیشاخ و دم رو به تعویق میندازه ولی من ترجیح دادم به نگاه کردن و حرف نزدن خودم و دانشگاه تو همون ۴ سال پایان بدم و برم تو دل همون غول بیشاخ و دم؛ یعنی سربازی.
۲۵ سالم شد و رفتم به سربازی، با کمی حس بردگی و اسیر بودن؛ مجبور بودن به اینکه در فضا و شرایطی که بهم تحمیل شده قرار بگیرم و تخطی از حضور در این شرایط به منزلهی واقع شدن جرم نظامی و مجرم بودنه.
تو این شرایط بود که اون جملهی معروفِ پس کی تموم میشه، رنگ واقعی خودش رو اینجوری نشون میداد؛ پس کی این سربازیِ بووووووق، سه نقطه، بماند، نگم برات و… تموم میشه!
اما حالا که این مطلب رو دارم مینویسم این سربازیِ بماند هم تموم شده و این نیز گذشت، اما حالا دچار یه کمبود بزرگ تو زندگیم شدم؛ اینکه به چه چیزی بگم پس کی تموم میشه؟!
زندگی همینه، بودن در شرایط مختلف که ممکنه باب میل باشه یا که نه، اجبار به بودن در این شرایط برات حاکم باشه.
در طول این ۲۱ ماه هر روز خوشحالیم این بود که یه روز دیگه از این ۶۳۰ روز کذایی گذشت اما ته دلم ناراحت بودم از اینکه چه خوشحالیه دردناکی، هر روزی که میگذره فرصتهایی کشته شده که میتونستن مفید باشن و باعث پیشرفت من بشن تو زمینهی کار و زندگیم. اما مجبور بودم به قبول و بودن در این شرایط که اصلا باب میل نیست.
خدمت مقدس (!) سربازی چیزی جز منفی شدن ذهن من نسبت به خیلی از موضوعات هیچ فایدهای نداشت و اگه جمع دوستان خوبم در این مدت نبود نمیدونم چجوری سپری میشد.
ای کاش سربازی فقط همون دو ماه آموزشی بود، به نظرم ۱۹ ماه بعدش فقط علافی و وقتکشی محضه.
از اون دو ماه اینجا مفصل نوشتم، اولین پست این وبلاگ. اما اگه بخوام از این ۱۹ ماه بنویسم چیزی جز تکرار و سوختن وقت و نگهبانی از جاهایی که اگه همیشه هم خالی باشه کسی کاری بهش نداره و زبون نفهمی و عقدهگشایی یه عده آدم فرماندهنما، نخواهد بود.
فقط به همین کفایت میکنم که خدمت سربازی فرق چندانی نداره کجا و چطور انجام بشه، تنها چیزی که مهمه اینه که افرادی که تو این ۱۹ ماه باهاشون سر و کار دارین که در واقع همون فرماندهها میشن، آدم باشن نه یه مشت آدمنما عقدهای که شما به چشمشون یه مشت بردهی تو سریخور هستین، که با عرض تاسف آدم توشون کم پیدا میشه.
خدا رو شکر این دوره از زندگیم هم گذشت و حالا با انرژی بیشتر تصمیم دارم به برنامههام برسم و در کنار دوستای خوبم تو زرینپال باعث رشد و پیشرفت خودمون و زرینپال بشیم.
مطمئنا دیگه چیزی نیست که بخوام بهش بگم پس کی تموم میشه، چون از حالا به بعد هر کاری که انجام میدم با خوشحالی و هدفمند برای رسیدن به نتیجههای هیجانانگیزه.
مثل همین پروژهی بازیسازی که با دوستانم شروع کردیم و بخش داستان بازی بر عهدهی منه. مثل همین ایدهای که برای نوشتن یه کتاب در ذهن دارم باید به زودی شروع به نوشتنش کنم. مثل همین عمیق شدن و دقیق شدن تو کارم برای زرینپال و پروژهای دیگه؛
و مثل همین وبلاگ دوستداشتنیم که مدتها بود براش مطلبی ننوشته بودم و نوشتن برام سخت شده بود تا الان که این مطلب رو نوشتم و از حالا به بعد میخوام فقط بنویسم و زندگی کنم چون چیزی وجود نداره که بهش بگم پس کی تموم میشه، مگه اینکه این جمله رو به زندگی بگیم!
محمد عباسی فرد عزیز، پایان سربازی یک شروع تازه برای شماست امیدوارم این شروع بهترین شروع زندگی شما باشد. و اینکه چه زیبا گفتی «… و از حالا به بعد میخوام فقط بنویسم و زندگی کنم چون چیزی وجود نداره که بهش بگم پس کی تموم میشه» پس خیلی ساده بنویس تا اتفاق بیافتد
ممنونم جناب میرزایی عزیز و دوستداشتنی 🙂 نظرات شما همیشه در عین لطف و محبت پر از انگیزه و انرژی هست و بازم ممنونم.
عه تموم شده
من اول اون یکی پست رو خوندم
پس همدرد نیستیم دیکه 😀
ولی جالبیه این متن این بود که وقتی بهش فکر میکنم میبینم مدرسه چ مسخره و طولانی بوده ها
ولی انصافا دانشگاه پس کی تموم میشه نداره
هم خوبه هم مفید و هم انسانی
آزادی داره لااقل
بردگی سربازی یه اشغال دیکه اس
:))
آره خدا رو شکر دیگه تموم شد رفت ولی به چه قیمتی!؟ دانشگاه رو قبول دارم و یکی از دلایلی که از دانشگاه هم اینجوری نوشتم واسه این بود که من دانشگاه پیامنور درس خوندم و دانشگاه پیامنور خیلی حس دانشجو بودن و حواشیهای پیرامونش رو برای آدم نداره.
بازم مرسی واسه به اشتراک گذاشتن نظرت 🙂
محمد جان.من سرباز ارتشم.جای بسیار بدی.مرخصی که اصلا حرفشو نزن.فقط نمیدونم پس کی تموم میشه.ولی اصلا نمیشه سربازیو با مدرسه و دانشگاه مقایسه کرد.
امیدوارم هرچه زودتر این دوره اجباری برات زودتر تموم بشه و تو هم مثل من راحت بشی، اونکه صد در صد 🙂
من الان که دارم این متنو مینویسم هفتادروزازسربازیم مونده نمیدونم دیگه چیکار کنم تواین شرایط دارم دیوونه میشم یعنی تموم میشه…
رسول جان راستش معمولا وقتی یک سال از خدمت میگذره، ادامهی اون واقعا رو اعصابه چه برسه به روزای آخر، تموم میشه بالاخره…
سلام شبتون بخیر من ی کنکوریم..همیشه از بچپی میگغتم کی برسه کنکور بدم پزشکی بخونم و برم به مردم خدمت کنم شاید باورتون نشه من ختی تو بچگیام کارتونم نیگا نکردم و میگفتم تو بابد بزرگ فک کنی و حتی تو تابستونای راهنماییم درس میخوندم!!!!ولی الان سال کنکورمه و دارم تلاش میکنم اما ی چیزی حالمو بد میکنه اغلب… اون اینه که اپه نرسم به هدفم ~~؟؟؟ ای خداااااا
سلام، وقت شما هم بخیر
راستش من به یه چیز ایمان دارم، اگه برای یه هدفی بجنگی قطعا بهش میرسی. پدر یکی از دوستان من تو دوران راهنمایی تصمیم میگیره که باید برای تولد ۴۰ سالگیش برای خودش یه ماشین بنز کادو بخره. تولد ۴۰ سالگیش میشه و یه بنز برای خودش کادو میخره. این آدم از همون دوران راهنمایی که ما ته آیندهنگریمون خرید دوچرخه بود، یه کسی اینجوری فکر میکرده و براش جنگیده و بهش رسیده.
پس حالت خوب باشه و مطمئن باش به هدفی که داری، با پذیرش همهی سختیهاش، بهش میرسی.
مرسی واسه نظرتون
واقعا سربازی سخته، واقعا بطالت گذروندنه،همش استرس و دلشوره و هر روز میگی پس کی تموم میشه
دقیقا همینه متاسفانه و کاریش نمیشه کرد. ایشاالله واسه همه زودتر تموم بشه
خدایا شکرت که تموم شد، هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی تموم شه!
ایول رضا جان، تبریک میگم بهت، بهترین آرزوها رو برای روزای فوقالعادهی پیش رو برات دارم
من امروز خدمتم تموم شد و واقعا دلم برای سربازی تنگ شده دوران بی دغدغه بزرگترین دغدغت این بود که نکنه امروز نگهبان باشم یا اینکه خدمتم به قول شما کی تموم میشه ولی وقتی از پادگان بیرون اومدم و امدم خونه همه دوستان و خانواده به چشم یه بی کار میدیدن تورو و ازت روز اول ازادی انتظار شغل و کار دارن ولی خلاصه بیرون از داخل پادگان وضع بدتره و بیرون دغدغه های فکری بیشتر!
راستش این حس مشترکی هست که تو اکثر هم خدمتیهام بعد از تموم شدن خدمت میدیدم و همین چیزی که میگی رو میگفتن، من شانس بزرگی که داشتم به خاطر متاهل بودنم تهران خدمت میکردم و بعد از ظهر تا شب رو میرفتم شرکت سرکار و این حس برای من کمتر بود. اما زندگی همینه مهدی عزیز، قطعا اتفاقهای خوبی برات میافته با تلاش خودت. ارادت
من الان سربازم هرروز از خودم و این زندگی متنفر میشم شب که میخوابم از خدا میخام صبح بیدارم نکنه و منو ببره پیشه خودش . واقعا حالم بد میشه . منم همش میگم پس کی تموم میشه ولی تموم نمیشه . الان ۱۵ ماه دیگه دارم نمیدونم با این ادمای دورم که تو سربازی باهاشون برخورد دارم چجوری سر کنم . واقعا دیگه بریدم
علی جان تمام حرفهات رو عمیقا میفهمم و درک میکنم اما چارهای نیست و باید بگذره، ایشاالله خیلی زود میرسه و خاطرهاش میمونه برات، قوی باش…
سلام من و داداشم سرباز نیروی زمینی ارتش هستیم .با داداشم با هم پست کردیم و یه جا داریم خدمت می کنیم خدارا شکر ۲۲۲ روزش گذشته و بعد از ۸۰ روز امدم مرخصی به من که بد نمی گذره با اینکه دیزل پستیم و سر توپ هستیم وتو منطقه عملیاتی خدمت می کنیم ….هر شب توی خواب وقتی بیدارم می کنند و می گن بیا سر پاس می گم می گذره یا به قول معروف چون می گذرد غمی نیست …نبود ۳۵۴ روز دیگه
سلام حسام جان
دمت گرم که برام کامنت گذاشتی و انقدر صمیمانه و مشتی نوشتی، دلم واسه نبود کشیدنها تنگ شده بود و دمت گرم
نکته همینه و همیشه میگذره و میشه خاطره و تجربه.
ایشاالله به زودی و خیریت تموم میشه خدمتت
بازم ممنون از نظرت
مخلصیم
سلام من تازه وارد ۱۰ ماه شدم ایشالله این ۹ ماه مونده هم بگذره به سلامتی تموم شه
سلام حسام عزیز
تجربهای که من دارم اینه که معمولا یک سال اول خوب میگذره، اما بعد از ماه ۱۲ و ۱۳ به خاطر تکراری شدن همه چیز و گاهی ترخیص دوستان قدیمی، ۶-۷ ماه آخر سختتر میگذره، اما مهم اینه که میگذره و تموم میشه و خاطره میشه. ایشاالله این ۹ ماه هم به خوبی و خیریت و سلامتی تموم میشه.
دمت گرم
سلام ماه ۱۳ ام خدمت هم نصف اش رفت امروز بعد از ۷۰ روز امدم مرخصی ….نبود ۱۸۴ روز دیگه تا خداحافظ ارتش
سلام حسم جان
تو این نبود کشیدنها کلی حرف هست و میفهمم. ایشاالله زودتر بگذره و تموم شه
دمت گرم
سلام امروز روز اخر مرخصی هست و کما زدم برای برگشت ای خدا این ۱۷۰ روز مونده را یه هل بده و بگذره …
سلام حسام جان
دمت گرم واسه کامنت و ایشاالله خیلی زود تموم میشه و میگذره، آخراش واقعا سخت میگذره اما میگذره…
۴۲ روز دیگه نبووود؟ ارتش نیرو زمینی تمام
دارم دیونه میشم همه برجام با کسری رفتن من موندم و این پادگان بی صاحاب شده…
ااااصلا نمیگذره خیلی سخته دیونه شدم دیگه واقعا
دیگه جمله چون میکذرد غمی نیستم منو اروم و قانع نمیکنه
اشکان جان راستش حال و روز این روزای همهمون بد هست، حالا من فکر میکنم برای سربازها چقدر این روزها میتونه بدتر باشه و میدونم برای تو هم همینه. امیدوارم خیلی زود بگذره و تموم شه.
دمت گرم
سلام بعد از ۷۰ روز امدم مرخصی ماه ۱۶ام خدمت هم نصف شد …این حضور خیلی سخت بود ولی زود گذشت اگر به خاطره کار اشتباهی که کردم اضاف نخورم که خدا کنه نخورم نبود ۱۰۷ روز دیگه
سلام بعد از ۷۰ روز امدم مرخصی ماه ۱۶ام خدمت نصف شده اگر به خاطر کاری که کردم اضاف نخورم که خدا کنه نخورم نبود ۱۰۶ روز دیگه
سلام حسام جان، ایشاالله این نبووووود کشیدنها تموم میشه زود، دمت گرم
سلام من هوانیروز ارتش در کرمانشاهم ۹ ماه دیگه مونده فقط میدونم که میگذره و میگم خدایا فقط بگذرون تا آزاد شم ازین قفس …
سلام علی جان. اول از همه ایشاالله هرجا هستی سلامت باشی. آره واقعا همینه، من خودم هم فقط میگفتم این نیز بگذرد و گذشت. ایشاالله به زودی تموم میشه و خلاص.
۱۷۴ روز دیگه از این خدمتم مونده پوففف واقعااا سخته دیگه اعصابم نمیکشه بخوام دوباره برگردم سر خدمت کی تموم میشههه
مهدی جان کاملا میفهمم وقتی میگی اعصابم نمیکشه بخوام دوباره برگردم. میگذره…
سلام امروز امدم پایان دوره اخ چه کیفی می ده نبود ۲۲ روز تا خداحافظ نیرو زمینی
سلام باورم نمی شه تموم شد با همه ی خاطرات تلخ و شیرین با همه دیزل پست دادن ها …ارتش تمام
به به، به سلامتی حسام جان، تبریک میگم بهت، پیش به سوی روزای بهتر…
این متن رو که الان مینویسم.دقیقا ۱۹۸ روز از خدمتم مونده به امید خدا
ولی واقعا سربازی یعنی علافی و بردگی
حمید جان ایشاالله خیلی زود خلاص میشی و تموم میشه به امید خدا
دمت گرم
من یک ارمنی و دینم مسیحی است ولی به علت به دنیا آمدن در ایران مجبور شدم به خدمت سربازی بروم تا بتونم پاسپورتم را بگیرم و بروم کشور خودم
من الان در ۱۶ ماه خدمت هستم و جز اولین دوره سربازنی که خدمت شد ۲۴ ماهه و الان ۸ ماه دیگر مونده از خدمتم و واقعا دارم دیوونه میشم و هر دقیقه دارم به خودم میگم کی تموم میشه
اجمین عزیز قبل از هر چیز خیلی خیلی عذرخواهی میکنم که انقدر دیر دارم به کامنتت جواب میدم و من رو ببخش بابت این موضوع
واقعیت نمیدونم چی بگم در رابطه با داستان تو و سربازی که جز کلافگی و ناراحتی چیزی نداره
امیدوارم خیلی زود تموم شه این داستان و ادامه مسیر زندگیت رو به بهترین شکل سپری کنی
ممنونم ازت بابت نظرت
خیلی مخلصیم