اواخر سال ۱۳۹۴ وقتی برای مصاحبه شغلی دوم گفته شد این مصاحبه با مدیرعامل زرینپال است، در ذهنم تصویرسازیهای زیادی از مدیرعامل زرینپال ساختم. اما روز مصاحبه و دیدن مصطفی امیری در کسوت مدیرعامل زرینپال برای اولینبار، مانند بمب اتم تمام آن تصورات ذهن من را نیست و نابود کرد.
چند روز بعد از استخدام و مشغول به کار شدن در زرینپال، اولین دیدار من با علی امیری، همبنیانگذار زرینپال و برادر مصطفی امیری حکم برخورد دومین بمب اتم را در ذهنم داشت که حتما از علی امیری عزیز هم در یادداشتی جدا خواهم گفت.
اما حالا در ذهن من که سرنوشتی مشابه ژاپن در زمان جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده است، مصطفی امیری تیشرت پوش و جین پوش آن روزها، هنوز هم بعد از گذشت ۷-۸ سال، همان شخصیت منعطف در عین حال جنگنده را دارد.
اگر جهت قلم را به سمت نوشتن از خاطرات مشترک با مصطفی امیری بچرخانم، احتمالا بتوان از آنها یک سریال چند فصلی پرطرفدار ساخت بدون آنکه نیاز باشد به هیچ کدام از قسمتهای آن آب بسته شود.
بعد از جلسه حضوری OKR خارج از دفتر شرکت و در همان محله یوسفآباد، به پیشنهاد مصطفی امیری پیادهروی تا دفتر زرینپال در کوچه بیستم یوسفآباد را جایگزین اسنپ گرفتن کردیم. اما در جمع حاضران جلسه OKR فقط من هم مقصد و هم مسیر پیادهروی با مصطفی امیری بودم.
در میانه راه وقتی به میدان کلانتری یا میدان اسدآبادی و اصلی یوسفآباد رسیدیم حرف جالبی از مصطفی امیری شنیدم. به جای دور میدان رفتن، از وسط خیابان و وسط میدان رد شدیم. حین رد شدن مصطفی گفت وقتی بچه بودیم با پدرم و علی به میدان کلانتری میآمدیم برای بازی کردن، در دنیای کودکی مساحت و اندازه میدان برای من خیلی بزرگ و ناتمام بود. از این سر میدان تا آن سر آن را میدویدم و تمام نمیشد، اما حالا با چند قدم و فقط چند قدم از آن عبور کردیم.
مصطفی امیری حالا خودش دو کودک یک ساله و ۷ ساله دارد و باید در نقش پدر همقدم قدمهای کوچکتر فرزندان خودش باشد. حقیقتا که این چرخه زندگی چیز عجیبی است.
پیادهروی یا هر فرصتی خارج از محیط و فضای کاری زرینپال، برای من مساوی با آشنایی بیشتر با شخصیت غیر کاری مصطفی امیری است. هر زمان از خاطراتش، تجربههای غیر کاریاش، پدرانههایش، دغدغههای ذهنیاش و از هر موضوعی غیر از زرینپال و کار حرف میزند، بیشتر و بیشتر متوجه میشوم که ارتباطات به این دلیل که همه ما در حوزه کاریمان میتوانیم اثری داشته باشیم، نباید صرفا جنبه کاری داشته باشد و این جنس گفتگوها میتواند به ارتباطات عمق بدهد و به آن جنبه انسانیتری ببخشد.
پاسخ دادن به عطا خلیقی؛ از پرشین بلاگ تا لیویتو – محمد عباسیفرد لغو پاسخ